مدت هاست که سرشار از حس هایی هستم که از صبح تا شب گریباننم را گرفته و هر روز بر ضرباتش افزوده می شود و عمق ضرباتش هم دوچندان می شود

حسی که تو کم هستی

تو ناتوان هستی

تو ضعیفی

تو بازنده ای

تو شکست می خوری و

من نمی خوام به این روال ادامه بدم من ازت کمک می خوام خدااااااااااااا اگر هستی دستم را بگیر

این اولین متن وبلاگمه

من خوب نیستم چون 33 سالمه و هیچ درامد ندارم

من خوب نیستم چون کار درست حسابی نداریم

من خوب نیستم چون رزومه ندارم

من خوب نیستم چون زبانم خوب نیست

من خوب نیستم چون واقعا نمی دونم تو چی خوبم

من خوب نیستم چون ورزش نمی کنم

من خوب نیستم چون ذهن ضعیف دارم

من خوب نیستم چون تفریج نمی کنم

من خوب نیستم چون درسم را درست حسابی نخوندم

من خوب نیستم چون به همه حسادت می کنم

من خوب نیستم چون خواهان شکست بقیه هستم

من خوب نیستم چون نمی توانم بازیگر خوبی باشم

من خوب نیستم چون تقریبا به هیچ جایی نرسیدم

من خوب نیستم چون تو این سن هنوز راهم را پیدا نکردم

من خوب نیستم چون جوانی نکردم

من خوب نیستم چون ادم بی خاصیتی هستم

من خوب نیستم چون موسیفی کار نکردم و خوب موسیقی بلدنیستم

من خوب نیسم چون روابطم را از دست دادم و نمی توانم با کسی ارتباطی داشته باشم

من خوب نیستم چون فرزند خوبی نبودم

من خوب نیستم چون برادر بی خودی بودم

من خوب نیستم چون همسر خوبی نیستم

من خوب نیستم چون چاق هستم

من خوب نیستم چون دیگه خوش تیپ نیستم

من خوب نیستم چون رفیق و دوستی ندارم

من خوب نیستم چون کار ندارم

من خوب نیستم چون سربازی نرفتم

من خوب نیستم چون هنوز در مسیر اصلی زندگی نیستم

من خوب نیستم چون هیچ مسافرتی نرفتم و هیچ جا را ندیدم

من خوب نیستم چون پر از حسادت هستم و پر از رنچش هستم

من خوب نیستم چون خواهان شکست دیگران هستم

من خوب نیستم چون درسم عقب افتاده

من خوب نیستم چون حالم از خودم بهم می خوره و از خودم حسابی عصبانی هستم

من خوب نیستم چون همیشه با بقیه احساس رقابت می کنم

من خوب نیستم چون شرمندم چون از اقوامام عقب هستم

چون از همه عقب افتادم

چون کمترین خودم را نشان دادم

چون همه چیز تحت سیطره تله های هست و من هنوز کودک هستم

من خوب نیستم چون کودک هستم و بچه هستم و نمی توانم رشد کنم

من خوب نیستم چون نمیشه به من افتخار کرد

من خوب نیستم چون مایه شرم هستم

من خوب نیستم.

سالهاست که احساس خودکم بینی من را آزار می دهد و برای فرار از این حس مدتی معتاد شدم مدتی دست به رفتارهای اعتیاد گونه زدم شغل های دهن پر کن انتخاب می کردم کارهایی می کردم که مورد توجه قرار بگیرم رفیق بازی می کردم که دورم شلوغ باشد یه دفعه همه رفیق ها را رها می کردم که اون ها دنبال من باشند و من از این که برخی گرفتار من هستند حس خوبی پیدا می کردم همیشه دنبال این بودم که ایا از چشم بقیه انسانی دوست داشتنی هستنم یا نه و بلکه در این حد هم راضی نبودم من خیلی بیشتر از این را می خواستم من می خواستم گرفتار کنم می خواستم عده ای دایما بگن عجب بالی عجب منقاری عجب پری و من همه این حس ها را برای فرار از حس عمیق خود کم بینی انتخاب کردم

خود کم بینی باعث شد به سراغ موفقیت نرم و کم باشم و کم بمانم و کم انتخاب کنم فقط در برخی مراحل زندگی که من بر این حس غلبه کردم پیروزی هایی نصیبم شد

حال می خواهم ببینم واقعا من کم هستم یا این حس تله ای است که بواسطه تربیت و جامعه و . به من تزریق شده است:

من اگر کم بودم هیچ زمانی نباید تو هیچ کاری موفق بشم پس اگر تو کاری موفق شدم یعنی لااقل در اون کار من جای پیشرفت دارم و همین کافیه که من توانا هستم قرار نیست ادمی که توانا است در تمام حوزه ها قوی باشه همین یک مسیر هم کافیه

من مطمیئن هستم که در برخی کارها استعداد دارم استعداد روابط اجتماعی و اموزش و هنر را دارم و این حسم را باور دارم

من یک بار با پای خودم در سخت ترین شرایط ممکن از جهنم زندگی خارج شدم و این یعنی من سخت ترین کار ممکن زندگیم را انجام دادم پس من اراده برای سایر کارها هم دارم فقط مشکل این جاست که شاید باز فکر می کنم حتما باید برم تو جهنم که موتورهام شروع به کار کنن و این اشتباه بزرگ منه

من رتبه دو رقمی کنکور ارشد و دکتری هستم در صورتی که وضع درس خوندنم در دوران مدرسه افتضاح بود و من بازم خواستم و توانستم

من نخواستم که حرکت کنم پس قضیه نتوانستن نیست

من نخواستم

این حس خود کم بینی کاری می کرد که من اصلا انتخاب نکنم من یه گوشه انزوا را انتخاب کنم و فقط غر بزنم و ناله کنم و بگم من هیچی نمی شم من راحت ترین راه را انتخاب کردم فرار و فرار و فرار و ناله و ناله و ناله و گلایه از بالا تا پایین زندگی و خب این راه برای من کم دردسرترین بود و نیازی نبود من حرکت خاصی بکنم بنابراین آگاهانه این مسیر را انتخاب کردم

خدایا به من قدرت بده تا از تله زندگی خودکم بینی خارج شوم و شهامت داشته باشم

خود کم بینی یک پکیج است و با خود صدها نقص اخلاقی دیگه را میارد

کسی که خود کم بین است ناچارا از رشد دیگران ناراضی است

کسی که خود کم بین است خواهان شکست دیگران است و بدخواه است

کسی که خود کم بین است حسود است

کسی که خود کم بین است اهل مقایسه است

کسی که خود کم بین است افسرده است

کسی که خود کم بین است دایما می ترسد زیرا خود را کافی برای گره گشایی نمی بیند

کسی که خود کم بین است وابسته است

کسی که خود کم بین است نیاز به فرار بوسیله های مختلف از جمله شهوت  رانی و اعتیاد و دارد

کسی که خود کم بین است منزوی است

کسی که خود کم بین است در انزوا به سر می برد

کسی که خود کم بین است روابط اجتماعی است ضعیف و ضعیف تر می شود

کسی که خود کم بین است غرق در افکار خودش است

و

خدایا خودت به من کمک کنم که از این حس رها شوم و شهامت پیدا کنم شهامت تغییرررررررر

الهی آمین

تله زندگی استحقاق در مورد افرادی صدق می کند که محدودیت های واقع بینانه زندگی را نمی پذیرند و قدری بی انضباط و خودخواه و خود محور عمل می کنند در مقابل این تله زندگی باید دلایل منطقی آورد که این تله خنثی شود من هم درگیر این تله زندگی بودم و اینجا می خواهم برای خودم دلایل منطقی بیارم که این تله زندگی خنثی شود: (برگرفته از کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید)

1-اینجا قاعده و نظمی داره هیچ بخش این دنیا بدون نظم نیست اگر خورشید 1 متر نزدیک تر به زمین باشه زمین کاملا می سوزه پس من در دنیایی زندگی می کنم که منظمه و این من هستم که باید طبق این نظم زندگی کنم نه برعکس

2-من در این دنیا باید تلاش کنم و هیچ چیز این دنیا مفتی بدست نمیاد یادم نمیاد که من دستاورد مفتی داشته باشم پس من هم مثل بقیه آدم ها باید به خودم سختی بدم

3- اگر نفس من دستوردهنده زندگی من باشه می خواد خلاف نظم این دنیا فقط لذت ببره در صورتی که لذت نفسانی خلاف نظم این دنیاست

4- من در این دنیا نقشی دارم و باید نقش خودم را بازی کنم من نمی تونم جای همه باشم و باید بپذیریم که من اینم با همین چهره و همین وضعیت و همین سن / نمی تونم همه چیز را بخوام من نمی تونم همه چیز را بخوام یه روز عشق بازیگری یه روز بازیکن فوتبال یه روز.

5- من باید نقش خودم ر در این دنیا بپذیرم این نقش ممکنه خیلی دهن پر کن نباشه اما نقش من اینه باید این را بپذیرم

6- من حق ندارم در این دنیا به کسی خسارت بزنم و به کسی آسیبی برسونم من حق ندارم به دیگران حتی وقتی خود اون ها هم مایل هستند اسیب برسونم

7- من صاحب هسر هستم و باید محدودیت های یک فرد متاهل ر بپذیرم و با این محدودیت ها در چنگ نباشم یعنی وفادار بمونم / کار کنم/ بجنگم/ به همسرم عشق بدم / قوی باشم و .

8-من خویشتن داری را تمرین می کنم اینجا باید خویشتن دار بود باید اینجوری زندگی کرد

9- این دنیا توهمی نیست و تخیلی نیست که یک فرشته بیاد و مشکلات را حل کنه . این منم که باید مشکلاتم را حل کنم

10-من باید سخت کوشی را تمرین کنم بعضی موقع ها از خوابم از استراحتم از غذا بزنم برای رسیدن به اهدافم / تن پروری دقیقا خود خودخواهی است و مخالف قواعد دنیاست یادم باشه که من محکوم یه اینم که قواعد این دنیا را رعایت کنم

11-هیچ کس جز من مسئول مسایل من نیست و من باید با دست خودم مشکلاتم را حل کنم من باید همین که هستم را بپذیرم و دنبال یکی دیگه شدن نباشم و همین را بسازم

من تمام محدودیت های یک مرد متاهل را می پذیرم و سعی می کنم به خودم فرم بدم

12- در نهایت مهم ترین قاعده من باید لذت های آنی را فدای لذت های بلند مدت کنم این قاعده بسیار مهمی است

13- من خویشتن داری و حفظ انضباط فردی را تمرین می کنم

خدایا این تله زندگی که درون من نهادینه شده است رابه تو می سپارم و از تو می خواهم که به من کمک کنی که از سیطره این تله خارج شوم.

 

1- از امروز تصمیم می گیرم که هر کاری که لازم است را برای کار و درآمد انجام بدم و هیچ کوتاهی در کار نداشته باشم 2- از امروز تصمیم می گیرم که تلاش کنم که ش را رها کنم و نترسم از این که رها کنم من می خوام تلاشمو بکنم ت و پیام را رها کنم می خوام تلاش کنم. تا سال دیگه این موقع سه تا هدف دارم: 1- تکلیف سربازی مشخص باشه 2- دفاع کرده باشم 3- کار خودم را راه انداخته باشم و درآمد بالای 10 داشته باشم

از کودکی گفتم و دوران مدرسه روان درمانگر حسابی معتقده که من از همان دروان کودکی باید می رفتم تحت درمان و نیاز به درمان داشتم اسیب های زیادی را در کودکی تحمل کردم و جو خانه ما هم جو متشنج بوده و البته در مدرسه هم وضع به همین شکل ادامه پیدا کرد به هر حال اسیب های من در دوران گذشته بوده یه ذهن مقایسه گر و مضطرب و ترسو در من شکل گرفت. اما درستش می کنم چند تا کار را باید انجام بدم 1- کار 2- ورزش 3-ریلکسیشن 4-سربازی